یارب از عشق چه سرمستم و بی خویشتنم


یارب از عشق چه سرمستم و بی خویشتنم

یارب از عشق چه سرمستم و بی خویشتنم


یارب از عشق چه سرمستم و بی خویشتنم

یارب از عشق چه سرمستم و بی خویشتنم


یارب از عشق چه سرمستم و بی خویشتنم

یارب از عشق چه سرمستم و بی خویشتنم


دست گیریدم تا دست به زلفش نزنم

دست گیریدم تا دست به زلفش نزنم
دست گیریدم تا دست به زلفش نزنم
دست گیریدم تا دست به زلفش نزنم
دست گیریدم تا دست به زلفش نزنم
دست گیریدم تا دست به زلفش نزنم
دست گیریدم تا دست به زلفش نزنم
گر به میدان رود آن بت مگذارید دمی
گر به میدان رود آن بت مگذارید دمی
گر به میدان رود آن بت مگذارید دمی
گر به میدان رود آن بت مگذارید دمی
گر به میدان رود آن بت مگذارید دمی
گر به میدان رود آن بت مگذارید دمی
گر به میدان رود آن بت مگذارید دمی
بو که هشیار شوم برگ نثاری بکنم
بو که هشیار شوم برگ نثاری بکنم
بو که هشیار شوم برگ نثاری بکنم
بو که هشیار شوم برگ نثاری بکنم
بو که هشیار شوم برگ نثاری بکنم
بو که هشیار شوم برگ نثاری بکنم
بو که هشیار شوم برگ نثاری بکنم
نگذارم که جهانی به جمالش نگرند
نگذارم که جهانی به جمالش نگرند
نگذارم که جهانی به جمالش نگرند
نگذارم که جهانی به جمالش نگرند
نگذارم که جهانی به جمالش نگرند
نگذارم که جهانی به جمالش نگرند
نگذارم که جهانی به جمالش نگرند
شوم از خون جگر پرده به پیشش بتنم
شوم از خون جگر پرده به پیشش بتنم
شوم از خون جگر پرده به پیشش بتنم
شوم از خون جگر پرده به پیشش بتنم
شوم از خون جگر پرده به پیشش بتنم
شوم از خون جگر پرده به پیشش بتنم
شوم از خون جگر پرده به پیشش بتنم
یا مرا بر در میخانهٔ آن ماه برید
یا مرا بر در میخانهٔ آن ماه برید
یا مرا بر در میخانهٔ آن ماه برید
یا مرا بر در میخانهٔ آن ماه برید
یا مرا بر در میخانهٔ آن ماه برید
یا مرا بر در میخانهٔ آن ماه برید
یا مرا بر در میخانهٔ آن ماه برید
که خمار من از آنجاست هم آنجا شکنم
که خمار من از آنجاست هم آنجا شکنم
که خمار من از آنجاست هم آنجا شکنم
که خمار من از آنجاست هم آنجا شکنم
که خمار من از آنجاست هم آنجا شکنم
که خمار من از آنجاست هم آنجا شکنم
که خمار من از آنجاست هم آنجا شکنم
صورت من همه او شد صفت من همه او
صورت من همه او شد صفت من همه او
صورت من همه او شد صفت من همه او
صورت من همه او شد صفت من همه او
صورت من همه او شد صفت من همه او
صورت من همه او شد صفت من همه او
صورت من همه او شد صفت من همه او
لاجرم کس من و ما نشنود اندر سخنم
لاجرم کس من و ما نشنود اندر سخنم
لاجرم کس من و ما نشنود اندر سخنم
لاجرم کس من و ما نشنود اندر سخنم
لاجرم کس من و ما نشنود اندر سخنم
لاجرم کس من و ما نشنود اندر سخنم
لاجرم کس من و ما نشنود اندر سخنم
نزنم هیچ دری تام نگویند آن کیست
نزنم هیچ دری تام نگویند آن کیست
نزنم هیچ دری تام نگویند آن کیست
نزنم هیچ دری تام نگویند آن کیست
نزنم هیچ دری تام نگویند آن کیست
نزنم هیچ دری تام نگویند آن کیست
نزنم هیچ دری تام نگویند آن کیست
چو بگویند مرا باید گفتن که منم
چو بگویند مرا باید گفتن که منم
چو بگویند مرا باید گفتن که منم
چو بگویند مرا باید گفتن که منم
چو بگویند مرا باید گفتن که منم
چو بگویند مرا باید گفتن که منم
چو بگویند مرا باید گفتن که منم
نیم جان دارم و جان سایه ندارد به زمین
نیم جان دارم و جان سایه ندارد به زمین
نیم جان دارم و جان سایه ندارد به زمین
نیم جان دارم و جان سایه ندارد به زمین
نیم جان دارم و جان سایه ندارد به زمین
نیم جان دارم و جان سایه ندارد به زمین
نیم جان دارم و جان سایه ندارد به زمین
من به جان می زیم و سایهٔ جان است تنم
من به جان می زیم و سایهٔ جان است تنم
من به جان می زیم و سایهٔ جان است تنم
من به جان می زیم و سایهٔ جان است تنم
من به جان می زیم و سایهٔ جان است تنم
من به جان می زیم و سایهٔ جان است تنم
من به جان می زیم و سایهٔ جان است تنم
از ضعیفی که تنم هست نهان گشته چنانک
از ضعیفی که تنم هست نهان گشته چنانک
از ضعیفی که تنم هست نهان گشته چنانک
از ضعیفی که تنم هست نهان گشته چنانک
از ضعیفی که تنم هست نهان گشته چنانک
از ضعیفی که تنم هست نهان گشته چنانک
از ضعیفی که تنم هست نهان گشته چنانک
سال ها هست که در آرزوی خویشتنم
سال ها هست که در آرزوی خویشتنم
سال ها هست که در آرزوی خویشتنم
سال ها هست که در آرزوی خویشتنم
سال ها هست که در آرزوی خویشتنم
سال ها هست که در آرزوی خویشتنم
سال ها هست که در آرزوی خویشتنم
گر مرا پرسی و چیزی به تو آواز دهد
گر مرا پرسی و چیزی به تو آواز دهد
گر مرا پرسی و چیزی به تو آواز دهد
گر مرا پرسی و چیزی به تو آواز دهد
گر مرا پرسی و چیزی به تو آواز دهد
گر مرا پرسی و چیزی به تو آواز دهد
گر مرا پرسی و چیزی به تو آواز دهد
آن نه خاقانی باشد، که بود پیرهنم
آن نه خاقانی باشد، که بود پیرهنم
آن نه خاقانی باشد، که بود پیرهنم
آن نه خاقانی باشد، که بود پیرهنم
آن نه خاقانی باشد، که بود پیرهنم
آن نه خاقانی باشد، که بود پیرهنم
آن نه خاقانی باشد، که بود پیرهنم